loading...
قلبی خسته از تپیدن
حسین بازدید : 2 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

زنگی شراب تلخیست

که همه محکوم به نوشیدن انند

حسین بازدید : 6 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (0)

تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم …
.
.
.
دلم نگرفته از اینکه رفته ای …
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی … !!!
.
.
.
اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکورد زدی … من در باور کردن … !!!
.
.
.
بدترین حسرتی که در زندگی میخوریم
از کارهای خطایی که مرتکب شده ایم ، نیست …
بلکه از این است که…
چرا کارهای درست را برای کسی که لیاقتش را نداشته
انجام داده ایم ...
.
.
.
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!
.
.
.
نه پیشانی من به لبهای تو رسید …
نه لیاقت تو به احساس من …
چیزی به هم بدهکار نیستیم ؛ هر دو کم آوردیم !!!
.

.
.
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد …
کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
.
.
.
دلگیر نباش !
تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزوها را !
.
.
.
مغرور احساسم شدی ، گذشتی از رو گریه هام
لعنت به لحظه هایی که ، تو همه چی بودی برام
.
.
.
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
.
.
.
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت …
فهمیدم که گاهی
“هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است”
.
.
.
من چرک نویس احساسات تو نیستم !
“دوستت دارم” هایت را جای دیگری تمرین کن !
.
.
.
چه ساده بودم که گمان میکردم به دورم می گردند
کسانی که دورم میزدند …
.
.
.
آدم ها تنها که نباشند ، می روند …
تنها که می شوند ، برمی گردند …
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : “هِررررری”
.
.
.
هی ( ر ا ه ) آمدم با تو …
هی (ه ا ر ) شدی با من …
.
.
.
مشکل اینجاست که ما از هر کرمی ، انتظار پروانه شدن داریم !
.
.
.
آدم مرد باشه و از تو آشغالها نون دربیاره
تا اینکه آشغال باشه و از نامردی نون دربیاره…
.
.
.
کاش میدانستی عشق و هوس دو مقوله ی جدا از هم هستند
عشق بهانه ات است ، به هوس هایت برس
.
.
.
من برای با تو بودن از همه چیز گذشتم
تو چی؟ داشته هایت را به رخم میکشی؟
.
.
.
در همین حوالی کسانی هستند که
تا دیروز میگفتند بدون تو نفس هم نمی توانند بکشند…
اما حالا در آغوش دیگری نفس نفس می زنند…
.
.
.
بساط کرده ام
و تمام نداشته هایم را
ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ…
بی انصاف چانه نزن
ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﯾﻢ …
به قیمت عمرم
تمام شده!!
.
.
.
به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم
نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من
که می خواهم این زخم همیشه تازه بماند !
.
.
.
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !

حسین بازدید : 3 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (0)

۹۲

خسته شدم از “تو” نوشتن ، کمی از خودم می نویسم …
“من” دوستت دارم !
.
.
تو از موسی پیامبرتری !
به جای اشاره نگاه کردی ، به جای دریا دل من شکافته شد …
فرستنده : فرزانه
.
.
عاقبت یک روز که نزدیک است ، از دنیایی که در آن بی تو مرده ام زنده خواهم شد ، به سویت خواهم دوید و تا ابد در آغوشت جان خواهم داد !
.
.
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم ، میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم ، میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی !
فرستنده : سما
.
.
دلم خیابانی میخواهد هزار طرفه به سوی خانه تـــــــو !
.
.
دلم می سوزد برای زکریا که تو را ندیده مرد !
تمام درخت های انگور جهان از چشم های تو آب می خورند !
فرستنده : سما
.
.
چهار فصل که حرفه …
فصل پنجمی هست به نام تـــــــــو ، به هوای تـــــــــو …
.
.
نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ، از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم داشتنت رو عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه !
فرستنده : محمد ۰۲۶
.
.
من صبح را با عسلِ نگاه تو میخواهم !
.
.
دوست داشتن با شریک شدن بیشتر میشه و درد با همدردی کمتر...
.
.
کاش میتوانستم صدای تــــــــو را بنویسم !
.
.
اینکه یه نفر بهت بگه “مواظب خودت باش” حس خوبی داره اما بهتر از اون وقتی هستش که یه نفر بهت میگه “نگران نباش من باهاتم”.
.
.
هر راهی را که رفته باشم هرچقدر هم دورتر ، کوتاه ترین است برای رسیدن دوباره به تو ، کافی ست که یکبار دیگر نامم را صدا بزنی ، برمیگردم !
.
.
تمام دنیا هم که بگویند تو مال من نیستی ، باز این دل زبان نفهمم بهانه ات را میگیرد …
.
.
چشم بسته از فرسنگ ها می شناسمت ، این تلاشت برای گم شدن مرا می خنداند !
فرستنده : محمد ۰۲۶
.
.
چقدر کم توقع شده ام ، نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را ؛ همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست ، مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
فرستنده : سما
.
.
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ، ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺘﯽ …
فرستنده : سما
.
.
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل کم داشتن یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه !
من فکر می کنم در غیاب تو همه خانه های جهان خالیست !
فرستنده : سما
.
.
دلم میخواهد کسی باشد ، خوب باشد ، مهربان باشد ، بس باشد و همه ی این بودن هایش فقط برای من باشد ، فقط برای من !
.
.
تمام حرف ها پشت سرت بود ، به دنبالت الفبا را قدم زدم ؛ تو حرف نداشتی !
.
.
فنجان چای توام ، ببین چگونه قند در دلم آب می شود به شوق لبت !
.
.
بازی عشق پر از شکست است ولی بازنده ندارد !
.
.
گاه می اندیشم چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم ؛ همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران و انسانهایی در زندگیم باشند که زلال تر از باران هستند …
فرستنده : سما
.
.
زیر بارانم بی چتر …
تن با بینی سرخم لو میدهد مرا که باریده ام همراه ابرها اما تابلوی قشنگی شده ایم “من و جاده و باران”
فرستنده : سما
.
.
آنقدر ها هم روی وقار من حساب نکن …
قطب زمین هم که باشم تو را که میبینم یخ هایم آب میشود !
فرستنده : سما
.
.
زمان نمی گذرد وقتی در انتظار دیدنش نشسته ای !
.
.
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها ، منم تنها
نکن امروز را فردا
بیا با ما ، بیا با ما
.
berooztarinha.com
.
من هنوز شعری نگفته ام ، من فقط تو را تماشا کرده ام و کلمات را از یاد برده ام …
.
.
دنیا تمام شود چه باک ؟
دنیای من تویی که پیش از اینها تمامم شدی !
.
.
نفس کشیدن را دوست دارم گاهی ؛ گاهش را فقط “تــــــــو” می دانی !
.
.
باران بوی تو را می بارد.
.
.
ریسمان به آسمان می بندم و به زمین می آورمش تا که نگویی دیگر :
“آسمان به زمین نمی آید اگر نیایم …”
فرستنده : فرزانه
.
.
تمام دنیا در آغوشت خلاصه شده است ؛ کودکانه پناه میبرم به خلاصه ی دنیا …
فرستنده : سما
.
.
با یک فنجان چای هم میشود مست شد اگر به سلامتی تو باشد !
فرستنده : سما
.
.
علت بی خوابی ام را چگونه بگویم وقتی یاد تو از سقف اتاقم چکه میکند ؟
فرستنده : سما
.
.
اینکه هنوز نگرانت میشوم نگرانم میکند.
.
.
پای دستهای تو که وسط باشد چاله های خیابان بهترین بهانه اند برای سقوط به امن ترین جای دنیا !
.
.
انگار یکی من را چشم گذاشته است ، پیدا نمیکنم “تو را”
.
.
چه دریایی میشود آسمان چشمانت  وقتی نگاهت موج میزند.
.
.
سکه ی زندگیم شیر ندارد اما همین خطی که مرا به تو وصل نگه می دارد را دوست دارم !
.
.
هوس کرده ام خوب نباشم ، شاید حالم را بپرسی.
فرستنده : رها
.
.
آب از سرم گذشته ، فریاد میزنم دوستت دارم و تو آرام و خونسرد به ترکیدن حباب ها میخندی.
فرستنده : سما
.
.
در نبودت بانو از تو بتی ساخته ام اما حالا که آمده ای ، ابراهیم از کجا بیاورم ؟؟؟
حسین بازدید : 5 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (0)


پـس از کلـی دردسـر با پسـر مـورد علاقـه ام ازدواج کـردم . ما همدیگـر رو

به حد مـرگ دوست داشـتیم ، سالای اول زندگـیمون خیلی خـوب بود ، امـا

چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حـس می کردیم ، میدونستیم

بچـه دار نمی شیم ولـی نمی دونستیم که مشکـل از کدوم یکی از ماست.

اویل نمی خواستیم بدونیم و با خودمون می گفتیم که عشقمون واسـه یه

زندگـی رویایـی کافیـه ، بچـه می خوایم چی کار ؟ اما در واقـع با این حرفـا

خودمونو گول می زدیم. هم من و هم اون هر دو عاشق بچه بودیم، تا اینکه

یه روز علی نشست رو به رومو گفت :

– اگه مشکل از من باشه تو چی کار می کنی ؟

به سوالش فکر نکردم تا مبادا با خودش فکر کنه که دوسش ندارم و خیلی

سریع جواب دادم :

– من حاضرم به خاطر تو روی همه چی یه خط سیاه بکشم

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند

شد ، که منم گفتم :

– تو چی ؟

گفت :

- من ؟

گفتم :

– آره ، اگه مشکل از من باشه تو چی کار می کنی ؟

زل زد به چشمام و گفت :

– تو به عشق من شک داری ؟

فرصت جواب نداد و دوباره گفت :

– من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم

با لبخنـدی کـه روی صـورتم نمایـان شد خیالـش راحـت شد کـه من مطمئـن

شدم اون هنوزم منو دوس داره ، گفتم :

– پس اگه اینطوره فردا میریم آزمایشگاه

گفت :

– موافقم ، فردا میریم

تمـام روز دلـم مثل سیر و سرکه می جـوشید و بارها از خـودم این سوال رو

می پرسیدم که :

– اگه واقعا عیب از من باشه چی ؟

اما فوراً به خودم جواب می دادم که :

– عیب از هر کدوممون که باشه چه اهمیتی داره، مهم اینه که ما همدیگر رو

دوست داریم و نبود بچه چیزی از عشقمون کم نمی کنه

ولی هر طوری که بود سعی کردم سر خودمو با کار گرم کنـم تا دیگه فرصـت

فکر کردن به این حرفا رو نداشته باشم .

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه، هم من هم اون هر دو آزمایش دادیم و

بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره. یـک هفته واسمون قد صد سال

طـول کشید، اضطرابو می شد خیلی واضـح تو چهره هردومون دید، اما با این

حال به همدیگه اطمینـان می دادیـم که جواب آزمایـش واسه هیچ کدوممـون

مهم نیست.

بالاخره روز موعود رسید و علی مثـل همیشه رفت سر کار و مـن خـودم بایـد

جواب آزمایش رو می گرفتم.

دستام مثل بید می لرزید، داخل آزمایشگاه شدم و جواب آزمایش رو گرفتم…

علی که از سر کار اومد خسته بود، اما کنجکاو و مضطرب ازم پرسید :

– جوابو گرفتی ؟

که منـم زدم زیـر گریـه ، فهمید کـه مشکـل از منـه ، امـا نمی دونم کـه تغییـر

چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی…

روزا از پـی هـم می گذشتن و علی روز به روز نسبـت به من سردتر و سردتر

می شد، تا اینکـه یه روز که دیگه صبـرم از این رفتاراش لبریـز شده بود بهـش

گفتم :

– علی تو چتـه ؟ چرا این جوری می کنی ؟ چرا اینقدر با من سرد شدی و بهم

اهمیت نمیدی ؟

اونم عقده ی دلش رو خالی کرد و گفت:

– من بچه دوس دارم مهناز ، مگه گناهم چیه؟ من نمی تونم یه عمر بدون بچه

تو این خونه سر کنم

دهنـم خشک شده بـود ، چشـام پر از اشک ، از این همه بـی وفـایی و عشق

سست و بی پایه دلم به درد اومد، گفتم :

– اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوست داری، گفتی حاضری بخاطـرم قید

بچه رو بزنی ، پس چی شد ؟

گفت :

– آره گفتم ، اما اشتباه کردم ، الآن می بینم نمی تونم ، نمی کشم، بدون بچه

خیلی به من سخت میگذره

نخواستـم بحث رو ادامه بدم، فقط یه جـای خلـوت می خواستم تا یه دل سیر

گریه کنم واسه همین با ناراحتی رفتم توی اتاق.

چند روزی از این ماجرا گذشـت و من و علی دیگـه با هم حرفی نزدیم تا اینکه

یه روز علی احضاریه اُورد برام و گفت :

– میخوام طلاقت بدم و زن بگیرم بنابراین از فـردا تو واسه خودت و منم واسه

خودم…

دلـم بدجـوری شکست ، نمی تونستـم باور کنم کسی که یه عمـر بـه حرفای

قشنگـش دلخـوش کـرده بـودم حـالا به همه چی پشت پـا زده . دیگـه طاقـت

نیاوردم و چمدونمو بستمـو لباسامو پوشیـدم ، جواب آزمایش هنوز توی جیب

مانتـوم بود ، درش اُوردم و یه نامـه نوشتـم و گذاشتـم روش و هـر دو رو کنـار

گلدون گذاشتم و احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون .

توی نامه نوشته بودم :

“علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت ایستاده باشی و منو طلاق بدی، چون اگه این کارو نکنی

خودم ازت جـدا می شم… می دونی که می تونم ، دادگـاه ایـن حق رو به من

میده که از مردی که مشکل داره و نمی تونه بچه دار بشه جدا بشم…

وقتی جواب آزمایش رو گرفتم و دیدم که عیب از توئه اون قدر برام بی اهمیت

بود که حاضر بودم برگه رو همون جا پاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت بشه…ولی نشد…

توی این آزمون رد شدی علی

توی دادگاه منتظرتم…

امضاء…مهناز “

حسین بازدید : 6 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

زندگی یعنی خاطره. خاطره یعنی سالها تو عشقش بسوزی بعد بگه دوست نداره

کاش همه به عشقشون برسن

حسین بازدید : 4 سه شنبه 27 خرداد 1393 نظرات (0)

در اسارت عشق تو گرفتارم    گرچه مرا نمیخواهی ولی به خدا تورا میسبارم

تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 63
  • بازدید سال : 71
  • بازدید کلی : 2,355
  • کدهای اختصاصی
    قلبی خسته از تپیدن - 6

    [Menu_Title]

    [Menu_Code]

    آخرین ارسال های انجمن

    عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
    [Forum_Post_Title] [Forum_Post_Count_Answer] [Forum_Post_Hit] [Forum_Post_Last_Author]

    تماس با ما

    [Contact_Form]

    [Post_Title]

    [ [Post_Date] ] [ [Post_Time] ] [ [Post_Author] ]

    مطالب مرتبط

    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ

    قالب وبلاگ

    [Menu_Title]
    [Menu_Code]